دفتر دل امروز : داستان گریختن عیسی ( ع ) از احمقان بر فراز کوه
بر گرفته از دفتر مثنوی
(لازم به توضیح است که روزی کاملا"اتفاقی کتابی به دستم رسید که هیچوقت فکر نمی کردم روزی چنین ای برای من داشته باشد، البته قبلا" از آن به نوعی استفاده کرده بودم وامروز به نوعی دیگر ودر جایی دیگرو خدا می داند که فرصت بعدی باشدیا نه ؟!!)
حضرت عیسی (ع) غالبا" در کوه و صحرابه سر می برد و آن به دو دلیل بود:یکی آنکه کوه خلوت گاه راز ونیاز بود و محل مناجات ، دیگر اینکه دشمنان در پی آزار وقتل او و"دوستان" مایه درد سر و خواستن معجزات و کرامات جهت نیاز های این جهانی، بد تر از همه احمقان بودند که دم گرم حضرت در آنان اثری نداشت. شخصی روزی حضرت را دید که به سرعت به بالای کوه می گریزد گویا شیری او را دنبال کرده است ، به دنبال وی دوید واو را صدا کرد ولی جوابی نشنید .با سرعت بیشتر دوید و خواهش کرد لحظه ای بایستد وبه سئوال او پاسخ دهد که چه شده می گریزد :
مرد:
از که این سو می گریزی ای کریم ؟ ---- نه پی ات شیر و نه خصم و خوف و بیم
عیسی :
گفت از احمق گریزانم برو ------ می رهانم خویش را بندم مشو
مرد : مگر تو آن مسیح نیستی که کور وکر را شفا می بخشی و اسرار غیب می دانی که با آ ن مرده را زنده می کنی و از گل پرنده می سازی ؟!!
عیسی : آری چنین است .
مرد: پس چرا می گریزی ؟ تو که می توانی او را هم علاج کنی.
عیسی: به خدا قسم که آن اسم اعظم را بر کور و کر خواندم بهبود یافتند ، بر کوه خواندم از هم شکافت . بر مرده خواندم زنده گشت . ولی هر چه بر دل احمق خواندم اثر نکرد .
مرد : حکمت آن چیست که تأثیر نکرد ؟!
عیسی: کری و کوری یک "بیماری" است که (رحم خدا) آورد،ولی حماقت (قهر خدا)است که رنج آورد.
نتیجه : { ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت ---- صحبت احمق بسی خونها که ریخت }
توضیح : {آن گریز عیسی کجا از بیم بود ؟--- ایمن است او ، از پی تعلیم بود } 3/1/2010
خلاصه این صحبت از مثنوی و مولانست که بازارش این روزها داغ شده است ؟؟ و همه هم استاد هستند و به هیچ وجه بدرجۀ کمتر از استادی قانع و راضی نمیگردند ، لابد کارتل استادان مولوی شناس هم در حال شکل گیری میباشد !!!!؟؟؟ و خوب این کارتل ها مریدان خود را هم دارند ...بیزنس بدی شاید نباشد ..
ReplyDeleteعکس را همینطوری دلم خواست و انتخاب کردم
ReplyDelete