در این سن و سال با تغییرات زمان و مکان و کوله باری از تجربه تاحدودی جمله معروف ابن سینا را درک میکنم که گفت : تازه فهمیدم که هیچ نفهمیدم.
او با کنکاش های علمی که در مورد خدا کرده بود این را گفت اما من با تفکر در خودم و زندگییم، و حالا میگویم که نمیدانم( وب لاک چیست و وب لاگ نویس کیست؟؟)
پسرم میگوید یعنی هر کس هر چه میخواهد مینویسد، اما من با مصلحت اندیشیهای مختلف نمیدانم با عقل باید نوشت یا با دل؟ عقل مرا به سویی میبرد و دل به سوی دیگر؛ تازه باید کوتاه بنویسم ، این که اصلا" نمیشود، به روز باشد که به روز هم نیست از گذشته شروع میشود ودر حال ادامه می یابد و به آینده وصل میشود؛ قدرت جدا کردن این زنجیر را هم ندارم .گفتن گفتنیهای گذشته و آرزوهای آینده که شاید مصلحت نباشدحال هم که میان گذشته و آینده سرگردان مانده و بیکار، خوب چه بنویسم؟
شعر و ادبیات وکتابهای مولوی را دوست دارم ، شاید بهتر باشد از حافظ استمداد گیرم که این غزل آمد:
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد.......
ودر بیت سوم جواب مرا میدهد که: (بیا بیا که تو حور بهشت را رضوان
درین جهان ز برای " دل" رهی آورد)
خوب حالا شد پس من با دلم کار دارم نه با عقلم.
17/9 /1388
No comments:
Post a Comment