Saturday, December 26, 2009


روز دوم : فکر دوم

رسید پیری و افسانۀ شباب گذشت------چنان گذشت که گویی به خواب گذشت

در انتخاب هدف آنقدر دقیق شدم---------که عمر طی شد و دوران انتخاب گذشت

به جستجوی پل اندر کنار جو ماندم-------که عقل و عمر بدیوانگی ز آب گذشت

هوای خواندن افسانۀ حیاتم نیست-------چرا که فصل دل آویز این کتاب گذشت

این از آن گذشتن هاست که برگشتی ندارد و حاصل آن حسرت آه و درد و ناله است که اگر چنین بود چنان میشد و اگر چنان نبود چنین هم نمیشد ، اگر...........و

اما برگردیم سر( گذشت )از چه باید بگذریم؟ از زمان ؟ از جوانی ؟ از سختی ها ؟ از آرزوها ؟ از نا کامیها ؟ از سرازیریها ؟ از سربالایی ها ؟ از مادیا ت ؟ از معنویا ت ؟ از فرزندان ؟ از خوبها را داشتن؟ از بدی ها گذر کردن ؟

شاید در این عبور از زمان همزمان باید از خود هم بگذریم، از خودگذشتگی ؟ زیر پا گذاشتن خود ؛ آیا واقعا" باید نشست و گذر همه چیز و همه کس را از خود نظاره کرد ؟

اگر بگذریم که آن وقت معنی مظلومیت و زیر بار ظلم نرفتن را چطور تعریف نماییم؟؟؟؟؟

اگر نگذریم که مارک خود خواهی و خود پرستی را باید یدک کش کنیم ؟؟؟؟

شاید باید انتخاب کنیم ، از بعضی بگذریم و ازبعضی نه. مثلا"حرف بزرگی را بخاطر بیاوریم که گفته است :

اصول و ریشه های کفر و عصیان سه چیز است : حرص و تکبر وحسد

حرص آدم سبب شد که از درخت ممنوع بخورد" رانده شود" طبعا" نباید میخورد.

تکبر ابلیس سبب شد از فرمان خدا سر پیچی کند "رانده شود"طبعا"نباید سر پیچی میکرد.

حسد سبب شد که قابیل فرزند آدم هابیل برادر خود را به قتل رسانید .

1 comment:

  1. چقدر خوش بین بودم وقتی وارد دنیای مجازی شدم ، بعشق دیدن دوستانم در تهران و ارتباط با دخترم و یافتن دوستان تازه و حالا بعد از گذشت این همه مدت دلم برای خودم میسوزد که چگونه خالصانه نوشتم و همه چیز را به اشتراک گذاشتم و با چه گروهی طرف بودم !!!!؟؟ تحمّل این همه بدی و زشتی و پلشتی برام هرروز داره سخت تر میشود

    ReplyDelete