Wednesday, February 22, 2012

تـــــــو

من هر وقت که بتو نگاه میکنم
بیاد می آورم زمانی را که دور از غوغای عشق در وادی بی خبری مینویسم
بیاد می آورم زمانی که بی خیال چون پروانه ای از این سو بآن سو میدیدم
و بیاد می آورم لحظه ای را که تو را دیدم
چه شد که یکباره زیبائیهای جهان را در چشمان میشان تو دیدم
نمیدانم چه شد که چنین احساسی را در خودم یافتم
ولی این را میدانی ....
در آن غروب که برای نخستین بار بتو می اندیشیدم با خود گفتم چه زیباست
        آری زیبـــــــاســـــت
امّا زیبائی  تو تنها مرا بسوی خود جلب نکرد این نگاه نافذ و سخنان دلنشین و حرکات موزون تو
بود که مرا دیوانه ساخت
هر صبح و شام در آرزوی تو بوده ام و لحظه ای از یادت غافل نرسته ام
چه آن زمان که نزدیک بوده ام و چه زمانی که دور از تو بسر برده ام در هر حال تو در نظرم
جلوه گـــــری
دوست تو افروز پوشین
7/21/1347

No comments:

Post a Comment