من هر وقت که بتو نگاه میکنم
بیاد می آورم زمانی را که دور از غوغای عشق در وادی بی خبری مینویسم
بیاد می آورم زمانی که بی خیال چون پروانه ای از این سو بآن سو میدیدم
و بیاد می آورم لحظه ای را که تو را دیدم
چه شد که یکباره زیبائیهای جهان را در چشمان میشان تو دیدم
نمیدانم چه شد که چنین احساسی را در خودم یافتم
ولی این را میدانی ....
در آن غروب که برای نخستین بار بتو می اندیشیدم با خود گفتم چه زیباست
آری زیبـــــــاســـــت
امّا زیبائی تو تنها مرا بسوی خود جلب نکرد این نگاه نافذ و سخنان دلنشین و حرکات موزون تو
بود که مرا دیوانه ساخت
هر صبح و شام در آرزوی تو بوده ام و لحظه ای از یادت غافل نرسته ام
چه آن زمان که نزدیک بوده ام و چه زمانی که دور از تو بسر برده ام در هر حال تو در نظرم
جلوه گـــــری
دوست تو افروز پوشین
7/21/1347
No comments:
Post a Comment