غیر عشقت در زمین جستیم نیست
جز نشانت همنشین جستیم نیست
بعد ازاین بر آسمان جوئیم یار
زانکه یاری بر زمین جستیم نیست
چون خیال ماه تو ای بی خیال
تا به چرخ هفتمین جستیم نیست
بهتر آن باشد که محو او شویم
کز دو عالم به از این جستیم نیست
خاتم ملک سلیمان جستنی است
حلقه ها هست و نگین جستیم نیست
صورتی کاندر نگین او بُدست
در بتان روم و چین جستیم نیست
همه را بیازمودم ، زتو خوشترم نیامد
ReplyDeleteچو فرو شدم به دریا ، چو تو گوهرم نیامد
سر خنب ها گشودم ، زهزار خم چشیدم
چو شراب سر کش تو ، به لب و سرم نیامد
زپیت مراد خود را ، دو سه روز ترک گفتم
چه مراد ماند از آن پس ، که میّسرم نیامد ؟
برو ای تن پریشان ، تو و آن دل پشیمان
که ز هر دو تا نَرستــم ، دل دیگرم نیامد