Wednesday, August 3, 2011

غزلی از شمس تبریزی

غیر عشقت در زمین جستیم نیست
جز نشانت همنشین جستیم نیست
بعد ازاین بر آسمان جوئیم یار
زانکه یاری بر زمین جستیم نیست
چون خیال ماه تو ای بی خیال
تا به چرخ هفتمین جستیم نیست
بهتر آن باشد که محو او شویم
کز دو عالم به از این جستیم نیست
خاتم ملک سلیمان جستنی است
حلقه ها هست و نگین جستیم نیست
صورتی کاندر نگین او بُدست
در بتان روم و چین جستیم نیست

1 comment:

  1. همه را بیازمودم ، زتو خوشترم نیامد
    چو فرو شدم به دریا ، چو تو گوهرم نیامد
    سر خنب ها گشودم ، زهزار خم چشیدم
    چو شراب سر کش تو ، به لب و سرم نیامد
    زپیت مراد خود را ، دو سه روز ترک گفتم
    چه مراد ماند از آن پس ، که میّسرم نیامد ؟
    برو ای تن پریشان ، تو و آن دل پشیمان
    که ز هر دو تا نَرستــم ، دل دیگرم نیامد

    ReplyDelete