نسیم صبح سعادت به آن نشان که تو دانی گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی بگو که جان ضعیفم زدست رفت خدا را ز لعل روح فزایش ببخش از آنکه که تو دانی من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی خیال تیغ تو با ما اسیر تشنه و آب است اسیر خویش گرفتی بکُش چنان که تو دانی امید در کمـــر زر کشت چگونه نبندم دقیقه ای است نگارا در آن میان که تو دانی یکی است ترکی و تازی در این معامله حافظ حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی
چقدر بدم میاد که شعر و آهنگی را میزاری این جا و به سایر ویدئوهای قبل و بعد هم میشه دسترسی داشت ....همه چیز قاطی پاتی شده
ReplyDeleteنسیم صبح سعادت به آن نشان که تو دانی
ReplyDeleteگذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
بگو که جان ضعیفم زدست رفت خدا را
ز لعل روح فزایش ببخش از آنکه که تو دانی
من این دو حرف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
خیال تیغ تو با ما اسیر تشنه و آب است
اسیر خویش گرفتی بکُش چنان که تو دانی
امید در کمـــر زر کشت چگونه نبندم
دقیقه ای است نگارا در آن میان که تو دانی
یکی است ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی
ممنونم که به خانه مجازی من اومدی عزیز
ReplyDelete