Sunday, May 27, 2012

جـــاودانه

دریا کنار ساحل تو مرغکی سپید
یک چند لانه کرد
دل را بر آب زد
نیلوفری شکفته بر آب لانه کرد
شب ها کنار ساحل اندوهگین تو
آندم که ماه
در آخرین دقایق شب سر کشد بناز
آن ساحل نهفته میان سکوت را
غرق ترانه کرد
آن مرغک سپید، نا گاه صبحدم
سیل سرشک بر رخ سیمین روانه کرد
مستی بهانه کرد
دریا کنار ساحل تو آن زن غمین
آن مرغک گریخته از های هوی شهر
بر روی ماسه ها بر انگشت ترکه ای
نامی نوشت
نامی که موجهای تو بلعید و در تو ریخت
زان پس چه شامها گذشت و به ماسه ها
زان گامهای نرم و سبک بوسه ای نماند
اما از آن زمان تا قرن های بعد
وقتی که هیچ از زن غمگین بجای نیست
جز مشت خاک ، هر شام ، هر سحر
از لابلای نالۀ امواج سر گشت نامی رسد بگوش
نامی که دستهای ظریف زنی نوشت
بر ماسه های نرم
نامی که دستهای زنی جاودانه کرد
(هما میر افشار )


دوست تو مهناز امیر حسینی

No comments:

Post a Comment