Tuesday, January 3, 2012

آرزو

کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت میافتاد
کاش چون نای شبان میخواندم
به نوای دل دیوانۀ تو
خفته بر هودج مواج نسیم
میگذشتم ز در خانۀ تو
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره میتابیدم
در پس پردۀ لرزان حریر
رنگ چشمان ترا میدیدم
کاش در بزم فروزندۀ تو
خندۀ جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد آلود
سستی و مستی خوابی بودم
کاش  چون آینه روشن میشد
دلم از نقش تو و خندۀ تو
صبحگاهان به تنم میلغزید
گرمی دست نوازندۀ تو
کاش چون یاد دل انگیز زنی
میخزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا میدیدم
خیره بر جلوۀ زیبائی خویش
کاش از شاخۀ سر سبز حیات
گل اندوه مرا میچیدی
کاش در شعر من ای مایۀ عمر
شعلۀ راز مرا میدیدی

دوست تو بذر افشان B.B
12/11/ 1347

1 comment:

  1. این دوست خوب من مدرسه پرستاری قبول شد که بطور شبانه روزی اداره میشد و حتما " پرستار موفقی بوده و لابد الان بازنشسته شده است و من امیدوارم خوب و سلامت باشد .

    ReplyDelete