کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت میافتاد
کاش چون نای شبان میخواندم
به نوای دل دیوانۀ تو
خفته بر هودج مواج نسیم
میگذشتم ز در خانۀ تو
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره میتابیدم
در پس پردۀ لرزان حریر
رنگ چشمان ترا میدیدم
کاش در بزم فروزندۀ تو
خندۀ جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد آلود
سستی و مستی خوابی بودم
کاش چون آینه روشن میشد
دلم از نقش تو و خندۀ تو
صبحگاهان به تنم میلغزید
گرمی دست نوازندۀ تو
کاش چون یاد دل انگیز زنی
میخزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا میدیدم
خیره بر جلوۀ زیبائی خویش
کاش از شاخۀ سر سبز حیات
گل اندوه مرا میچیدی
کاش در شعر من ای مایۀ عمر
شعلۀ راز مرا میدیدی
دوست تو بذر افشان B.B
12/11/ 1347
این دوست خوب من مدرسه پرستاری قبول شد که بطور شبانه روزی اداره میشد و حتما " پرستار موفقی بوده و لابد الان بازنشسته شده است و من امیدوارم خوب و سلامت باشد .
ReplyDelete