زمانی چون پاره ابری که در بلندیها بر روی تپه ها و دره ها روان است ، سرگردان بودم ، نا گهان خانواده ای ، ازدحامی ، از نیلوفر های طلائی رنگ دیدم در کنار دریاچه ، زیر درختان بر اثر باد بهم میخورند م در نوسان بودند .
چون ستارگان درخشانی که در کهکشان چشمک میزنند ، بصورت صف بی پایانی در کناره ای یک خلیج پراکنده بودند ، بیک نگاه ده ها هزارشانرا دیدم که در حال رقص نشاط آمیزی سر هایشانرا تکان میدادند .
امواج در کنار آنها رقصیدند و جوشیدن ، اما آنها بر امواج کف آلود و پر نشاط تر پیروز شدند، یک شاعر بجز خوشحالی چه میتواند کرد ،اگر چنین بزم شادی هم در برابرش باشد ،
نگاه کردم و کمی اندیشیدم ، و الهامی را که این منظره بمن بخشیده بود دیدم .
اغلب وقتیکه سر ببالین میگذارم ، بی خیال و یا اندیشناک ، آنهائی که سعادت دوران تنهائی منند بروحم روشنائی می بخشد .
آنگاه قلبم پر از شادی میشود و در کنار نیلوفر ها برقص بر میخیزد .
آرزوی موفقیت برایتان دارم
دوست تو پور مناف
24/ 11 /1347
ممکن است که غلط املائی و انشائی داشته باشد ولی من رعایت امانت داری نمودم ، امیدوارم پور مناف دوست خوبم هرکجاست صحیح و سالم باشد وضمنا " عکس گلها را هرچند که نیلوفر نباشد به او تقدیم مینمایم.
ReplyDelete