Friday, January 20, 2012

خنده های تلخ ، گریه های شیرین

امروز به یادداشتهایم در فیس بوک مراجعه کردم و تصمیم گرفتم این یکی را در اینجا بگذارم :
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را میدهم 
یکی از گریه های شیرین کودکیم را پس بده   

بعضی از نوشته های زیبای دوستانم حرف هائی برای گفتن دارد  مثلا "همین جمله بالا ،   قدیمی ها  بما میگفتند اگر بچّه گریه میکند از سه حال خارج نیست یا گرسنه است یا  تمیز کردن لازم دارد و یا دردی در یکی از اعضا بدنش داردکه بسرعت قابل حل بود ولی هرچه بزرگتر میشوی قاعده این است که بزرگ شوی و باید بزرگ شوی (هدف از خلقت بزرگ و کامل شدن است ) و اگر بزرگ شدی بیشتر و  بهتر میبینی ، میشنوی ، حس میکنی و بسیاری از این دیده ها و شنیده ها و درکها سخت و سنگین است ، می بینی شایسته ها ناشایسته شده ، نباید ها باید شده ، ناگفته ها گفته میشود و نادیده ها را می بینی اگر بزرگ شدی ؟؟!!  انسان موجودیست اجتماعی و باید در اجتماع و با اجتماع زندگی را سپری نماید و در طی مسیرو راه زندگی ،  دیدن و شنیدن و یافتن و درک ناشایستگی ها دردی است که تو را میخورد و نمیتوانی درمانی برای آن بیابی ، دنیائی را که فکر میکردی بزرگ بزرگ است بصورت یک دهکدۀ کوچک و مرتبط با هم می یابی ، آرزوهایت با بزرگ شدن کوچک میشوند ،در ارتباط با انسانهائی که کیلومتر ها از تو فاصله دارند میبینی درد آنان درد توست .......و دیگر گریه های زیبای بزرگی تو بشیرینی گریه های کودکی  حل نمیشود و کاری جز خنده تلخ باقی نمیماند گرچه گاهی خندۀ شیرینی هم بر شیرینی های زندگی بزنی که درمانی باشد بر خندۀ تلخت ...و صد البته که هر کس هم از دید و فهم و درک   خود تورا می بیند یا میشنود یا درک میکند که این تلختر از تلخ است 

No comments:

Post a Comment