Tuesday, August 31, 2010
ســـــــــــرّ دو جهـــــان
گلشــــــن راز
Monday, August 30, 2010
بــــــی بــــــی جـــــان بلقیــــــس
Sunday, August 29, 2010
الهـــۀ نـــــــاز
Saturday, August 28, 2010
هرگز نمرد آنکه دلش زنده شد به عشق
Wednesday, July 14, 2010
خانه پدری
Friday, June 11, 2010
Sunday, June 6, 2010
غوغـــــای ستارگان
Wednesday, June 2, 2010
Saturday, May 1, 2010
تولّــــــــــدی دیـــــــــــــگـــــــــــــر : فروغ فرخزاد
Friday, April 16, 2010
قلــــــــــب
Thursday, April 15, 2010
حرفی دیگر
مست گفت ای دوست ، این پیراهن است افسار نیست.
گفت: مستی ، زان سبب افتان و خیزان می روی!
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست .
گفت: می باید تو را تا خانه قاضی برم!
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست .
گفت : نزدیک است والی راسرای ، آنجا شویم !
گفت: والی از کجا در خانۀ خمار نیست؟
گفت: تا داروغه را گوئیم ، در مسجد بخواب!
گفت: مسجد خوابگاه مردم بد کار نیست .
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان!
گفت: کار شرع! کاردرهم و دینار نیست .
گفت: از بهر غرامت، جامه هات بیرون کنم .!
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست.
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادن کلاه!؟
گفت: درسر عقل باید، بی کلاهی عار نیست .
گفت: می بسیارخوردی ، زان اینچنین بی خود شدی!
گفت: ای بیهوده گو ، حرف کم و بسیار نیست.
گفت: باید حد زنند هشیار مردم، مســـــــــــــــت را !
گفت:هشیــــــــاری بیار ،اینجا کسی هشیـار نیســـــــــــــــت.
Tuesday, March 16, 2010
درخت
25/12/1388
وقتی ایمان دارید حرکت می کنید.
در جنگلی انبوه و دور افتاده درخت تنومند پر بروباری بود که پرندگان زیادی بر آن لانه ساخته بودند و در سایه و زیبایی
های آن زندگی را به خوشی و راحتی می گذراندند. روزی هیزم کشی به جنگل آمد .این درخت تنومند را قطع کرد . درخت تنومند روی زمین افتاد و پرندگان همه نقل مکان کردند. هیزم شکن تا آنجا که می توانست از تنه و شاخه های این درخت تنومند را برید و برد، درخت تنومند سبز بعد از مدت کوتاهی به یک درخت شکسته خشک وویران شده تبدیل گشت که تنها یک پرنده از پرندگان قبلی مجددا" در شاخه های خشک این درخت لانه اش را بنا نمود وبه زندگی ادامه داد.
روزها به همین منوال گذشت ، روزی عارف پیری که از آنجا عبور میکرد با تعجب فراوان ایستاد و به این پرنده نظاره کردواز او پرسید : ای پرنده زیبا تو چرا روی این درخت ویران خانه ات را بنا کرده ای در حالی که درختان تنومند و زیبای بسیاری در این جنگل هستند وتو می توانی خانه ات را بر آنها بنا کنی ؟!! پرنده جواب داد : زمانی این درخت شوکت ، زیبایی ،برگ و
سایه فراوان داشت ومن در کنار او وبا او زندگی کردم وبا او نغمه های زیبای زندگی را سرودم واز الطاف موهبات الهی اش سرمست شدم حالا شرط (معرفت) نیست که در این حالت او را تنها بگذارم ، من همچنان به دوستی ام در کنار او وفادارم ودر کنار او در این اوقات سخت تا آخر عمر خواهم ماند . عارف پیر با تعجب فراوان لبخندی زد و با چهره ای گشاده به مسیر خود ادامه داد. دیری نگذشت که بطور شگفت آوری از تمام جوانب درخت جوانه های زیبای زندگی شروع به رشد کردند و درخت فرو افتاده مجددا" سرسبز شد !!!!
ترجمه و نقل از متن سانسکریت (مایا )
Saturday, February 27, 2010
دفتر دل امروز : سخنان بزرگان
اگر بت ها را شکسته باشی ، کاری نکرده ای ، رشادت هنگامی است که خوی بت پرستی را از درونت بیرون کنی.
نیچه
سر چشمه اصلی حکمت ،تأمل وتدبّر است. جورج سارتن
به توانایی خویش ایمان داشتن نیمی از کامیابی است . روسو
وظیفه ، امر مهمی است ، امّا آن چیزی است که همیشه از دیگران توقع داریم. اسکار وایلد
خداوند بهتر از آن که توصیف شود تصور میشود ، و بهتر از آن که تصور میشود وجود دارد.
پروردگارا، در این جهان هر اندازه هنر جاودان و پایدار است ، عمر ما کوتاه و فانی است . گوته
شاید ثمره کلام دلنشینی را که امروز به زبان می آورید فردا بچشید. گاندی
شهامت را کسی دارد که ترس را بشناسد امّا ( آن را مغلوب خود سازد) . نیچه
به خدا نگوییدچه مشکلات بزرگی دارید ، به مشکلات بگویید چه خدای بزرگی دارید . یک معلم در کلاس
شهرت آن چیزی است که باید بدست آورد ، افتخار چیزی است نباید آن را از دست داد. شوپنهاور
اکثر خلائق به همان مقداری که مصمم هستند نیکبخت باشند به نیکبختی می رسند. لینکلن
هر کسی را که پیوسته در حال پیشرفت است هر چقدر هم آهسته (کند) حرکت کند نومید مکن . افلاطون
به جای سخت کوشی هوشمندانه تر کار کنید .
یاد دادن هنر بیهوده است ، تنها می توان کمک کرد آن را در درون خودش بیابد .
زمان تیری است که از کمان رها میشود و هرگز بر نمی گردد.
هر که بیشتر دوست بدارد رنج بیشتر می برد. توماس مان
برای موفقیّت یک ویژگی هست که فرد باید آنرا داشته باشدو آن مشخص بودن هدف است.
به نتیجه رسیدن امور مهم اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد در تاریخ 12/8/1388
Tuesday, January 12, 2010
دفتر دل امروز : از دفتر اول مثنوی
تعجب کردن آدم (ع) از فعل ابلیس وعذر آوردن و توبه کردن
چشم آدم بر بلیسی کو شقی است ----- از حقارت وز (زیافت) بنگریست {زیافت = نادرستی }
آدم روزی بر ابلیس از روی حقارت و خواری نگریست و بر او خندید و خودش را بزرگ و بی عیب شمرد که ملعون نگشته است . خلاصه خود شیفتگی ورزید وخود را برتر دید که ناگهان صدایی در اندرون شنید که گفت : توچه می دانی که در پس اسرار چه نهفته است ؟!!!!!
( بانگ بر زد غیرت حق کای صفی ---- تو نمی دانی ز اسرار خفی )
اگر خدا اراده کند و پوستین را وارونه سازد یعنی غیب و وجهۀ حقی را نمایان کند آنگاه پرده ای را که بر ذات وصفات آدم کشیده شده است برداشته میشود و صدها " ابلیس نو مسلمان" پدید می آورد.
پوستین را باژ گونه گر کند ------ کوه را از بیخ واز بن بر کند (من اذا اراد شیئا" ان یقول له کن فیکون)
پردۀ صد آدم آن دم بر کند ------ صد بلیس "نو مسلمان " آورد
گفت آدم: توبه کردم زین نظر -----این چنین گستاخ نندیشم دگر
12/1/2010
Monday, January 4, 2010
دفتر دل امروز : داستان گریختن عیسی ( ع ) از احمقان بر فراز کوه
بر گرفته از دفتر مثنوی
(لازم به توضیح است که روزی کاملا"اتفاقی کتابی به دستم رسید که هیچوقت فکر نمی کردم روزی چنین ای برای من داشته باشد، البته قبلا" از آن به نوعی استفاده کرده بودم وامروز به نوعی دیگر ودر جایی دیگرو خدا می داند که فرصت بعدی باشدیا نه ؟!!)
حضرت عیسی (ع) غالبا" در کوه و صحرابه سر می برد و آن به دو دلیل بود:یکی آنکه کوه خلوت گاه راز ونیاز بود و محل مناجات ، دیگر اینکه دشمنان در پی آزار وقتل او و"دوستان" مایه درد سر و خواستن معجزات و کرامات جهت نیاز های این جهانی، بد تر از همه احمقان بودند که دم گرم حضرت در آنان اثری نداشت. شخصی روزی حضرت را دید که به سرعت به بالای کوه می گریزد گویا شیری او را دنبال کرده است ، به دنبال وی دوید واو را صدا کرد ولی جوابی نشنید .با سرعت بیشتر دوید و خواهش کرد لحظه ای بایستد وبه سئوال او پاسخ دهد که چه شده می گریزد :
مرد:
از که این سو می گریزی ای کریم ؟ ---- نه پی ات شیر و نه خصم و خوف و بیم
عیسی :
گفت از احمق گریزانم برو ------ می رهانم خویش را بندم مشو
مرد : مگر تو آن مسیح نیستی که کور وکر را شفا می بخشی و اسرار غیب می دانی که با آ ن مرده را زنده می کنی و از گل پرنده می سازی ؟!!
عیسی : آری چنین است .
مرد: پس چرا می گریزی ؟ تو که می توانی او را هم علاج کنی.
عیسی: به خدا قسم که آن اسم اعظم را بر کور و کر خواندم بهبود یافتند ، بر کوه خواندم از هم شکافت . بر مرده خواندم زنده گشت . ولی هر چه بر دل احمق خواندم اثر نکرد .
مرد : حکمت آن چیست که تأثیر نکرد ؟!
عیسی: کری و کوری یک "بیماری" است که (رحم خدا) آورد،ولی حماقت (قهر خدا)است که رنج آورد.
نتیجه : { ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت ---- صحبت احمق بسی خونها که ریخت }
توضیح : {آن گریز عیسی کجا از بیم بود ؟--- ایمن است او ، از پی تعلیم بود } 3/1/2010
Friday, January 1, 2010
دفتر دل امروز : اصالت چیست ؟
آیا این یک ژن است که در وجود انسان است و با او متولد میشود ؟ بعبارتی ادمها اصیل هستند مگر خلاف آن ثابت شود ؟ اگر بعبارتهای کتاب دینی مراجعه کنیم خداوند میفرماید همه شما را از یک جنس ولی به شکلها و رنگها و در نژادهای مختلف آفریدم و در زمین پراکنده ساختم تا یکدیگر را بشناسید و.....
اگر بگوییم اصالت ژن نیست ویک صفت اکتسابی است به چه عواملی بستگی دارد ؟ پدر ، مادر ، نوع تربیت محل تربیت ، معاشران ، پولدار بودن ، پولدار نبودن ، کودکی ، نوجوانی ومسائل این دوره ، جوانی وآرزوها که بعضی از آنان سرکوب شده اند ؟ مسلما" اینها فاکتورهای مهمی هستند که شخصیت را شکل میدهند و هر کدام میتوانند سهم بزرگی در شکل گیری اصالت داشته باشند ولی آنوقت مشکل دیگری ذهن مرا مشغول میکند که اصیل زاده کیست ؟ چرا بعضیها در خانواده اصیل به دنیا می آیند واصیل زاده میشوند وبعضی تلاش میکنندوثمری ندارد !!! از طرفی عده ای هم با جمع کردن یکسری اسباب و لوازم مادی و لوکس و زر وزیور ادای اصیل زاده ها را در می آورند! از طرفی گروهی هم در خانواده اصیل به دنیا می آیند و اصیل زاده نمیشوند؟ خلاصه اصیل کیست و اصالت چیست ؟ آیا اصالت خریدنی است ؟ آیا اصالت کسب کردنی است ؟ آیا اصالت با انسان بمانند یک صفت متولد میشود ؟ نمیدانم. فقط میدانم که هر وقت آدم اصیلی را میبینم تمام حالات وگفتار و رفتارش وخلاصه تمام سکناتش فریاد میزند که اصیلم و احتیاج به هیچ خود نمایی ندارد. یاد داستانی از سعدی افتادم که پادشاهی عده ای دزد را دستگیر میکند در میان آنها نو جوانی است که وزیر از او خوشش آمده واز شاه با اصرار میخواهد او را بدو بسپارد تا او را مثل فرزند خود تربیت کند و همه فنون زمان را به او آموزش دهد. سالها میگذرد ودر یک ماجرامعلوم میشود که آقا دزدی کرده است که شاعر میگوید: ( گرگ زاده گرگ شود ---- گر چه با آ دمی بزرگ شود ) یا دیگری میگوید : ( تربیت نا اهل را چون گرد کان بر گنبد است . ) اینان کسانی هستند که لباس نو به تن کرده اند و نقابی برای پوشاندن چهره کثیف خود بر صورت زده وابزار آنها ریا وفریب و خدعه ورنگارنگی میباشد.
1/1/2010