امروز داشتم وسائل قدیمی را جا بجا میکردم و دوسری از آنها نظرم را بخود مشغول کرد ، یکی نوارهای کاست قدیمی و دیگری نوارهای ویدئو که همه آنها را با چه دقت و وسواسی بسته بندی کرده بودم ، یادمه بعد از انقلاب این ها مجاز نبودند و ما با چه زحمتی آنها را تهیّه میکردیم ورساندن آنها بدست مردم آرام آرام حرفه ای شد برای یک گروه از جوانان ، هر روز عصر یک ماشین می آمد بازارچه قدیمی شهرک و می ایستاد و کارش فروش نوار بود البته غیر مجاز و غیر رسمی و من و بچّه ها می رفتیم برای خرید و من میخواستم بچّه هام بصورت مجازو رسمی با موسیقی زمان نوجوانی خودم آشنا بشوند و نوارهای ویدئو را هم خواهرم از طریق ماهواره غیر مجاز که هنوز هم مجاز نشده میگرفت و تصیفه میکرد و میداد بمن تا باز هم بچّه ها بصورت قانونی و مجاز در محیط خانه و خانواده با فیلمهای روز دنیا آشنا شوند و برای تقویت زبانشان هم خوب بود ....... راستی دو تا چیز جالب دیگه هم پیدا کردم یکی کتابی بود بنام نا مادری که عکس جولیا رابرتز پشت آن بود ووقتی دقت کردم دیدم یکی دوسال پیش من فیلم آن را در اینجا در تلویزیون دیدم و مثل اینکه بچّه ها داستان آن را سالها پیش از طریق کتاب میدانستند و دیگری یک صفحۀ بزرگ گرامافون از آهنگهای جواد معروفی ( حیف که دیگه گرامافون تپازی نیست که آن را گوش کنم ) ولی خوشبختانه میشه خیلی راحت از طریق اینترنت و یو تیوب و سایتها به آنها دسترسی پیدا کرد و حالا میبینم نگهداری آنها شاید یعنی هیچ !!!؟؟؟
باز هم دلم نیامد آنها را دور بریزم شاید یک روز بدرد بخوره ، شاید خودم به آنها عادت کردم ؟؟؟
چقدر ظروف قدیمی را دوست دارم ، بوی کهنگی میدهند ، قدیمی هستند ، پایه و اساس دارند و ......قدمت
ReplyDelete