Friday, November 18, 2011

عصر جمعه


باز جمعه شد ، نمیدانم چرا عصرهای جمعه اینقدر دلگیر است ، تمام ایّام هفته را وقتی کار میکنی منتظر جمعه هستی و تمام بعد از ظهر جمعه منتظر تمام شدن جمعه ،
تصمیم گرفتم تفآلی به حافظ بزنم و ببینم نظر شاعر بزرگ و همشهری خودم چیست ، شاید او هم با من و خیلی از افرادی که جمعه ها عصر دلشون میگیره هم عقیده باشه و یا نه ؟
واین هم غزل حافظ :!؟
حال خونین دلان که گوید باز ؟ / وز فلک خون ِ خم که جوید باز ؟
شرمش از چشمِ می پرستان باد / نرگس مست ، اگر بروید باز ؟
جز فلاطونِ خم نشین ِ شراب / سرّ حکمت بما که گوید باز ؟
هر که چون لاله کاسه گردان شد / زین  جفا رخ بخون بشوید باز
نگشاید دلم چو غنچه ، اگر / ساغری از لبش نبوید باز
بس که در پرده چنگ گفت سخن / بِبُرش موی تا نمویــد باز
گِــــرد بیت الحرام خم  حافــــــــظ / گر نمیــــــرد ، بسر بپوید باز




No comments:

Post a Comment