Monday, April 25, 2011

دور


هر روز از روز پیش مطمئن تر میشم که از ماست که بر ماست ، هر چند صفحۀ آن را هم زدند ، وقتی با این محیط آشنا شدم با یک فکر مثبت وگرم و صمیمانه وارد آن شدم و هر روز بهتر درک میکنم که ندای قلبم که منفی است بی دلیل نیست و چون عقل هم در کنار دل است هر دو تا با هم در این مورد منفی بودن را صحه میگذارند ، یعنی تأیید میکنند که سببی وجود دارد و خیالات نیست که من تا این درجه از این ها و فکرشان و ذهننشان دور بودم و دور تر میشوم ، اتفاقا"( تلقین مثبت ) در مورد یک واقعیت زشت و موجود و تأیید شده کارآئی ندارد و بسیار ضعیف است ، هر روز آدم میگه با خودش که نکند اشتباه کرده ام ولی وقتی چند واقعیت را میبینی و میفهمی واقعا "جائی برای اشتباه باقی نمیمونه ، بقول این آقای استاد دعوت شده ، فرض کنیم اینها هم رفتند و یک گروه دیگه آمدند و نشستند ، با این خرابیها چه میشود کرد ؟ با عادتهای تغییر ناپذیری که با خونها انجین شده چه میشود کرد ؟ گیرم پدر من و تو و او و آنها بود فاضل ، از فضل پدران ، این هاو آنها را چه حاصل ؟بسیاری از نباید های پدران عادت شده ، بسیاری از ناشایستگی های پدران شایسته شده ، یک زمانی میگفتم از اسب افتادیم از اصل که نیافتادیم ولی انگار که از اصل هم افتاده ایم حالا چقدر باید نشست و مثبت نگری کرد و گفت از محبت خارها گُل میشود ، بابا گُل ، گُل است و گِل ، گِل / نه گُل گِل میشه و نه گِل گُل / زور که نیست آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخته و جمع کردنش کار غیر ممکنی بنظر میرسه هر چند خودم همیشه میگفتم که هیچ غیر ممکنی غیر ممکن نیست ، اینو نوشتم که بخودم تحویلش ندهید .آخه این هم یک عادت شده که حرف را از خودت ارزان میخرند و گران تحویلت میدهند ، خدا بفریاد برسد از ما که گذشت

1 comment:

  1. عکس مربوط به یک مرکز خرید است که میشه سبزیجات و میوه های تازه ای آنجا خرید

    ReplyDelete