Wednesday, April 27, 2011
فعل جمع
هر چی فکر میکنم میبینم هر کاری را باید از بچّگی آموخت ، یکی از کارهائی را که بما آموزش دادند صحبت کردن با فعل جمع بود و گفتن شما ، هر کاری و هر چیزی حد و اندازه خودش را دارد ، از طرفی ممکن است بزرگتری و کوچکتری کردن ظاهرا" ارزشش را از دست داده باشد ولی هنوز هم مبنای با فرهنگی و بی فرهنگی است و این رفتار و کردار و گفتار آدمهاست که دریک مجموعه بنام جامعه زندگی میکنند و با فرهنگ بودن یا نبودن را میسازند ، اینکه من بگم با فرهنگم کافی نیست و یا من .... هستم و .... نیستم یک نوع رجز خوانی است از حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمیشود و از رجز خوانی با فرهنگ کهن و ...... نمی شویم ، بودند ولی دیگه تمام شده و باید فاتحۀ آن را خواند ، چرا اینقدر بی ادبیم ، همیشه از این زنهائی که با شش کیلو آرایش می آمدند مغازه سبزی فروشی و بقالی و نانوائی و یک لائی و مثل لاتها با فروشنده حرف میزدنند بدم می آمد و میگفتم تقصیر خود این زنهاست ، البته که هست ولی واقعا " مردها هم اگه به تریش قباشون بر نخوره خیلی فکرشون کثیفه و حالت تهوع به آدم دست میده ، چقدر بده که آدم برای خودش ارزش قائل نباشه و ارزشی را که بدست آورده یک دفعه نقش زمین کند . ... بگذریم .
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
بفرمائید ، بشین ، به تَمرگ، یک معنی ندارد و هرکسی باید بدونه که اندازۀ پاش چقدر است و پاشو به همان اندازه دراز کند .
ReplyDelete