Saturday, June 18, 2011
حساب کتاب
از صبح دارم حساب کتاب میکنم یک زمانی میگفتی طرف میلیونر است یعنی یک میلیون ببالا پول داره ، الان به یک میلیون میگن یک تومن و خوب اگر صفر ها هم نباشند نمیدانم چی میگن ؟؟یک دینار ، درهم یا شاهی ؟ خوب حالا ، پانصد هزار تومن میشه معادل نیم تومن ، قدیما یک ساندویچ خیلی ارزان بود بعد قیمتش رفت سمت هزار تومن و هزارو پانصد تومن و لابد حالا شده سه یا چهار هزار تومن ، اینجا که یک مک دونالد ده یا دوازده .... است که میشه حدود چهارهزارو پانصد تومن ببالا ، نان هم چیزی حدود سه و خورده ای .. معادل هزارو دویست سیصد تومن در میاد ، خوب حالا پانصد هزارتومن را باید چقدر زحمت کشید و عرق ریخت تا در آورد بعد با دوهزار و خورده ای تومن از آن نیم تومن یک ساندویچ هم نمیشه خورد !!! و با دویست تومن بزور یک بسته نان میشه خرید ، خوب این چه کاری است که ما این همه با عرض معذرت از جناب خر و الاغ و گاو را بهم ببافیم و بیک آدم معلول الحال و معلوم الهویه که خودش احتیاج به روانشناس داره و فکر نمیکنم مطابق ذوق و سلیقه همـوطنان گرامی باشه که حتی بشناسندش ، توسّل ، بجوئیم ( آنهم در زمانی که هیچکس از دعای توسّل و توسلّی خوشش نمیاد )و قصه حسن کُرد شبستری بشنوید و بشنویم فقط برای یک بسته نان مارکدار و فشیون شده کوچولو ؟؟؟!!! والله آدم دیگه باید خیلی باید مستأصل باشه و کم بیاره که برای نان خوردن این همه زور بزنه و خلاّقیتی هم نداشته باشه !! شاید هم قرار بوده معلوم الحاله معروف بشه و یک سری جملات هم بیوفته سر زبونا ، مثل اصطلاحات رایج رادیو و تلویزیونها که مدتی رایج میشه و معروف ؟؟!! چرا نمیدونم اصطلاح کم داریم ؟؟ البته نا گفته نماند من نمیدانم این قصّه های حسن کُرد شبستری چی بوده ؟ ولی معمولا " به اراجیف گوئی میگفتند ، خدا عالم است ...حالا حساب کتاب اعداد و ارقام با خواننده محترم ولی مطمئن هستم هشتاد و نود تومن دیگه خیلی خیلی سخته که بشه کسب درآمد کرد ....
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
بهشت را به بها میدهند و نه به بهانه خواه بهشت زمینی باشداز نوع فارّه های بزرگ و آزاد و مستقل و یا ارم شدّاد و خواه بهشت هوائی و آسمانی و بعد از مرگ .... و ای کاش آهنگی گذاشته میشد و نه سخنرانی آنهم از نوع طولانی و خواب آور
ReplyDelete