زمانی که خورشید آهنگ غروب میکند . و غوغای سر سام آور زمین جای خود را به آرامش و سکوتی عمیق می سپارد و تیرگی شب بر آسمان حکمفرما میشود و لحظاتی که ستارگان زیبا با حرکتی یکنواخت در گنبد نیلگون آسمان درخشیدن آغاز مینماید
هنگامیکه صدای مرغ شب با آواز ملایم و سوزناک باد شبانگاهی توأم شده و سکوت شب را بر هم میزند وقتیکه نسیم با وزیدن خود داستانهائی از عشقهای گذشته می سراید من بتو می اندیشم فقط بتو
خورشید با همه درخشندگی و جلالش در پایان هر روز نا پدید می شود و جای خود را به تاریکی شب می سپارد ولی آفتاب عشق تو جاودانه در آسمان دل من خواهد تابید این روزی است که شبی دنیا ندارد
________ __________ _________ ________
رقیب
ای رقیب ای سنگدل رحمی بکن ---- او امید قلب بیمار من است
او که در آغوش گرمت خفته است عشق من امّید من جان من است
ای رقیب ای سنگدل دانم که حال سر بروی سینه اش بنهاده ای بی خبر
از رنج بی پایان من بوسه بر لبهای گرمش داده ای ای رقیب اکنون ز دنیا میروم
تا بغمهای دلم پایان دهم راحت جان مرا بر من سپار تا میان
بازوانش جان دهم .
نویسنده نازیلا ---p=دوستت دارم خواهرم
13/ 10/ 1347
No comments:
Post a Comment