به کام دل در آغوشت نگیرم
توئی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
*** *** *** *** ***
زپشت میله های سرد و تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من نا گه گشایم پر بسویت
*** *** *** *** ***
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم مــرد از زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
نوشته این دوست عزیزم دو صفحه بود در ادامه شعر که از فروغ فرخزاد است و من آنرا مختصر نوشتم نام او (پری خطیبی ) بود که به انگلیسی نوشته :
ReplyDeletePari - Khatibi
26/10/ 1347