Sunday, May 1, 2011
ابرو
موقعی که دبیرستان میرفتیم یک دبیر داشتیم که انگلیسی درس میداد یک ماشین بزرگ هم داشت با کت پشمی گنده که می انداخت روی دوشش ، همه میگفتند خیلی پولداره و اونم خیلی ظاهر بد اخلاقی داشت فیگوری بود برای حس برتری جوئی ، مبصر کلاس هر وقت از ته سالن می آمد به بچّه هاخبر میداد تا خودشون را جمع و جور کنند و ساکت باشند وگرنه نمره کم میکرد و عصبانی میشد ، چیز جالب صورتش ابروهاش بود از این مدلهائی که دم ابرو را میتراشند و با مداد و یا خالکوبی یا حنا میبرنش سمت آسمان ، چه جوری بگم دوسرش نزدیک چشمه و دوسردیگرش سمت آسمان ، بچّه ها میگفتند خارج میره و میاد و بعد ها خودش در کلاس گفت مردم خارجۀ شمال کشور که خیلی هم بزرگ بود خیلی فقیرند و حتی وقتی ما میریم لباس خواب ابریشمی میخریم دست میکشند بهش و میگن عجب نرم و لطیفه شما ها دارید شاهانه زندگی میکنید که این مدلی لباس میپوشید ، فکر کنم ابروش در دورۀ خودش خارجی بود و بمدل روز و حالا بعد از سی چهل سال مدل روزه پایتخته و بیچاره اونهائی که با این مدلهای عهد بوقی دل خوش و سر مستند و احساساتی میشن و خیالاتی .....و توهّم زده
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
گاهی یک روی نوشته بیک سمته و روی دیگرش بسمت دیگر سوها ،مهم اینه که عاقلان دانند که منظور نویسنده کیه ؟؟البته واقعیت ها تلخ هستند !!!!
ReplyDelete