Tuesday, May 10, 2011

نان و صف



از این ور کوپنی شده بودیم و از آن ور صف میزدیم ، آنهم چه صفهای عریض و طویلی ، از گوشت مرغ گرفته تا جان آدمیزاد اگر میخواستی ارزان تر باشه یا از کوپن استفاده کنی باید صبح زود پا میشدی و کمر همت می بستی و برنامه ریزی میکردی و میرفتی ، تازه وقتی به مقصد میرسیدی می دیدی یک عده قبل از تو بصورت شیشه شیر و کارتون و دستمال و کیف پلاستیکی رنگی رنگی اونجا ایستادند و برای خودشون و بچّه هاشون جا گرفتند ( که بعد ها شد یک شغل و خانمهای از ماه بهتران یک پولی یواشکی میدادند و جا ی شیشه ای را می خریدند ) ، نفر سوم بودی که اونجا در سرما و گرما ایستاده بودی و مغازه داران بیایند و شروع کنند میشدی نفر سی ام ، خوب حالا شما بگو چند بار باید گذشت کنی ؟؟؟ چقدر بگی بابا این راه و روش درستی نیست ، چرا حقوق کسانی را که آمدند و ایستادند و دارند یخ میزنند پایمال میکنی ؟؟ خلاصه بین تو که خوابیدی و استراحتت را تمام و کمال کردی باید فرقی باشه با پیرمرد و پیرزنهائی که به عشق نوه و دخترای کارمندشان آمدند یا کسی که مرخصی گرفته و اومده یکروزه خرید هفتگیشو کنه نباید باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ولی گوش شنوائی نبود و تو میموندی و یک عالمه کار انجام نداده و ترافیک ...تا فردا !!و امید

1 comment:

  1. لطفا " سیاسی کاریش نکنید ، یکسری واقعیتهای درد ناک است که خیلی ها با هاش ناخواسته در گیر شدند و تحمّل کردند و !!!! امید

    ReplyDelete