Thursday, May 19, 2011
چینی قدیمی
خانواده ها معمولا " وسائل و چینی های قدیمی را نگه میدارند و آنرا دوست دارند ، عزیزی یعنی مادر بزرگ پدری من هم از این دسته آدمها بود چند تا چیزی را که از قدیمی های خودش بود نگه داشته بود برای من و دختر عمه ام بِرَسم یادگاری ، او می دانست که ما هردو نوۀ های اول او هم به این وسائل علاقه مندیم و نگهدار آن ، از طرفی آدمهائی بودند که کار این ها یعنی حرفه آنها بند زدن چینی های شکسته بود ، در شهر ما به کارآنها میگفتند گّنگو کردن ، کار زیبائی بود و مفید فایده ، من بارها این ها را دیده بودم ، چه در مغازه هاشان و چه زمانی که میآمدند در خانه و کار گنگو کردن ( بندزدن ) را انجام میدادند ، من همیشه از اینکه چینی یادگاری مادر بزرگم بشکند نگران بودم ، در عین اینکه امیدوار بودم که چینی من حفظ میشود ، با اینکه عاشق نگاه کردن به کار گَنگو بودم(کلماتش امیدی تازه میداد )، ولی در درونم خوب میدانستم که چینی گَنگوئی دیگه چینی اصلی و اولیّه نیست ، هنوز هم زیرسیگاری آقا دائی عزیزی رابا تاریخ حک شدۀ روی آن که شکسته و من چون گنگوئی نبود آنرا چسباندم و در ویترین مثل جشمم نگه میدارم و چون جان عزیزش میدارم هستش و قسمتش بوده تا اینجا بیاد، ولی هر وقت نگاش میکنم دلم برای روز نوئی و زیبائیش تنگ میشه و متأسف میشم چرا در نگهداری آن دقّت نکردم ، خلاصه من هم مقصّرم شاید کوتاهی کردم و قدرش را بجا نیاوردم و خوب نگه داریش نکردم ، بی احتیاطی کردم ولی خوب آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت ؟؟ ؟؟!!!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment