Tuesday, May 3, 2011
نسکافه
قبل از قحطي ها و کمبود زماني که داشتيم مثل همه مردم دنيا زندگي ميکرديم ، چقدر نسکافه بود در همه جا و همه فروشگاهها و يک فروشگاه بود بزرگ و ميرفتيم نسکافه را آنجا ميخريديم و تلخ آن عالي بود با کمي شير و شکر چقدر خوشمزه ميشد ، البته بعد ها شد يک چيز ديگه و ما که هي بزرگتر ميشديم اون کوچکتر ميشد و پيچيده تر ، نه شايد ساده هم بود خيلي ساده ولي بايد فکر کني تا بفهمي گنگي و سادگي و پيچيدگي و اين کلمات چه معني دارند ؟؟ از فردا همه جا پر ميشه از نسکافه ، مدتي با چائی مشغول بشیم و سرشان گرم و پارو شايد هم جارو و حالا نوبت چائیه و نسکافه ، چند صفحه با تير و تبر و خرچنگ و عنکبوت و ظرف نسکافه ، خوشمزه است ؟؟، نه؟؟
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
حالا دیگه نوبت نسکافه است // جمله را تصحیح کردم بی ادبی نشه چون از بی ادبی بدم میاد ، خوب اینجوریه دیگه ، نسکافه تلخش خوبه ، شکر برای دیابت خوب نیست .
ReplyDeleteخیلی بد است آدم ندونه چی میخواد من مخالف هستم .باید بدونی و دنبالش کنی تا سرگردان نمونی و گیج هم نشی .
ReplyDeleteچرا عصبانی شدی بابا ، خودتو کنترل کن
ReplyDelete