Tuesday, May 24, 2011

ترانه


بخاطر دارم پدرم را برای ناراحتی هائی که داشت بردیم دکتر یکی از پزشکای معروف تهران ، رحمت بروح پدر و مادرش باد ، وقتی بابا گفت که دستام اینجور و اونجور بعد از کلی معالجه و دوا درمان هر روز درد داره بیشتر میشه ، گفت یک چیزی بهت بگم و مثالی زد که پدر را آرام کند ، او گفت ببین وقتی یک سیلی با این عظمت از بلندی راه می افته سر راهش همه چیز را خراب میکند و همه کس را با خودش میبره تو جلوی سیل را نمیتوانی بگیری و این درد همۀ بدنت را فرامیگیره فقط میتوانی امید داشته باشی که یک جائی بایستد و حالا پیرمرد بعد از اینکه هزاران مشکل را پشت سر گذاشته و زن نازنینش را هم که فامیل بهش گفتن اگه نکنی کاری را که همه میکنند این هستی و آن و این براش گرون بود و باز هم نرفت را از دست داده هنوز هم به امید توقف سیل زنده است و من افتخار میکنم که ما آرام هستیم و طبعا " سهمی هم نداریم و نخواستیم ، خدا بیامرزد مادرم را که میگفت تنها یکبار در بیمارستان بخاطر یکی که خیلی دوستش داشتم گفتم هر آنچه را دیگران گویند و بس و با آرامشی رفت که شاید در کمتر کسی دیده شود ، ترانه زیبائی بود ، ولی میشد خیلی راحت کاغذ ها را نریخت و تازه میشد خیلی راحت اصلا " نیامد تا نیازی به انداختن کاغذ باشد ، آنزمان هم یکعده میدانستند چه میکنند و یک عده نمیدانستند و شاید مشکل همین جا باشد که اکثریت نمیدانند و فکر نمیکنند و حداقل بالای 50 نشانه را در کتاب دیدم که اعتراضی است بر انسان واینکه اکثریّت زیر سئوال رفته است ؟!!! و همیشه از این ماده نسیان به ..... یاد شده است ؟؟؟؟ خوب این به این معنا نیست که با گذشتگان و رفتگان کاری داریم ، از آنها هم بما چیزی نرسید جز تلاشی برای شدن ، خلاصه همه فامیل دوست هستند ، تناقضی هم نیست البته در نوشته های من و سیاسی هم نیست فقط باید فکر کرد و اندیشید و به نتیجه رسید

No comments:

Post a Comment