Tuesday, May 10, 2011
اوشین
چقدر از این فیلم خاطرات خوش و نا خوش دارم ، تلویزیون گیر نمی آمد تلویزیون رومیزی کادوی عروسی کوچک بود رفتیم اسم نوشتیم یک بزرگش را با گذشتن از هفت خان رستم خریدیم سه هزار تومن یا چیزی همین حدود ، تصویرش سیاه وسفید بود ، صدای آژیر خطر را با هاش بزرگتر میشنیدیم " وحشت جون خودمون به کنار ، اضطراب شنیدن خبر مرگ عزیزان به کنار" و این تصویر های برفی برفی و تنظیم آنتن بیکطرف ، تنها دلخوشی که داشتیم دیدن سریال اوشین بود اون هم با هزار بدبختی ، بعضی وقتها میرفتیم خونه پدری تا با تلویزیون رنگی آنها بهتر ببینیم ، همه پیگیر ماجراهای زندگی اوشین بودند در حال سپری کردن ماجراهای خودشان ، و بعد هم گفتند اصلا " اسم فیلم چیز دیگه ای بوده و در دوبله عوضش کردند ، بعد مغازه های تاناکورا مدل شد ، گفتم تاناکورا یعنی چی ؟؟ گفتند لباس های دست دوم و یادش بخیر بعد از مرز شمالی در شرق پایتخت چندین فقره ایجاد شد که سوزن می انداختی زمین نمی آمد بخصوص لباسهای شنا مخصوص تابستان ، چه روز هائی بود ؟؟؟؟
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment