Tuesday, July 5, 2011

یاد آوری

ساعت 7/5 صبح روز سه شنبه و سوّم شعبان است ، ساعت 2/5 نیمه شب با صدای طوفانی شدید بیدار شدم و خوابم نبرد ، مقداری فیلم عکس و فیلمهای خودم را نگاه کردم تا خسته بشم و بخوابم ولی غافل از اینکه طوفانی شدید تر هم در انتظار من است که امد و رفت و حالا میفهمم که چرا ؟؟
اولا " سه شنبه بود و سالها علاوه بر اینکه دوشنبه ها در خونۀ خودم کلاس و درس داشتم روزهای سه شنبه هم در کلاسی سراسر از عشق و عرفان را در خارج از خونه بسر میبردم و از آن طریق دوستانی دارم که هنوز هم ادامه دهنده راهم هستند در اوّلین سه شنبه هر ماه دور هم جمع میشوند و در زندگی من سراسر خیر و برکت بر جای گذاشت و میدانم که در قلبهای تک تک همراهانم زندگی میکنم ( در جائی گفتم و نوشتند سفر با مرکب قلب ) و توفیقی دست داد که دعای جوشن را عاشقانه دوست دارم و باعث آرامش من میشود را گوش کنم و تصمیم گرفتم بزارم در این بلاگم ( یکبار دیگر هم گذاشته بودم ولی از ترس

هم خاکی هایم که کاری جز انک زدن ندارند پاک کردم ) ولی ترسم ریخت و طبق اصول و منشورهای مختلف من در انتخاب دینم هم آزادم و آزادانه عمل میکنم خواه کسی خوشش بیاد و یا خوشش نیاد که در آنصورت آب خنکی میل کند تا آرام شود ....<

No comments:

Post a Comment