Thursday, July 7, 2011

طلبکاران

"والله نمیدونم از آن ساعتی که خودم را شناختم احساس کردم و دیدم و تجربه نمودم که خداوند مرا با یک عده طلبکار آفریده ؟
در مدرسه ، دبیرستان ، دانشگاه یک جور بدهی علمی داشتم و جزوه نویس و معلم خصوصی مجانی بودم ،  من هم بدهی را پرداخت میکردم که روی هم انبار نشه وبعد ها هم دلخوش بودم که زکات علم می پردازم . درسمون که تموم شد و یک کاری پیدا کردیم و حقوقی بخور و نمیر ، دو تا خانواده از بزرگ تا کوچیک طلبکار شدند اون هم اساسی ، که من سر کارم و دستم تو جیبم و باید از بقیه حمایت کنم ، گفتیم بروی چشم ، مامان ها و بابا ها دوتا دوتا و خواهر برادر ها چنار چنار ،  رفتیم سر کار همکاران طلبکار بودند که هر کاری دلشون خواست بکنند و سه روز در میون بیایند   سر کار و منم بگم منزل خودتون است ، اصلا " اگر خواستید نیائید  و سر ماه و ته ماه برید بانک حقوقتون را بگیرید ،  بیرون  خونه هم که وامصیبتا ، موقع خرید روزانه و سر زدن به ادارات و مدرسه بچّه ها هم که کلا " همه طلبکار بودند که ما هر چی گفتیم و هر کاری کردیم شما بگو چشم وگرنه ما طلب بابامون را مطالبه میکنیم ، جنس های بنجل و خراب را بخر یا به بوروکراسی اداری کاری نداشته باش و بی ادبی آدمها را کر شو و نشنیده و نادیده بگیر و کاریت نباشه مثلا " توی اتوبوس یا غذاخوری طرف نشسته با انواع الفاظ رکیک با صدای بلند با تلفنش صحبت میکنه وآدرنالین بشما تزریق میکنه و شما هم حتی چشم غرّه ای با نگاهت بهش نروکه خجالت بکشه ، حالا هم که اومدیم اینجا این بابای ما هر وقت تلفن میزنیم مثل اینکه با من دعوا داره و سی ساله که همش مریضه  ومنتظر و توقع داره هر روز کاملا " صحیح و سالم بشه و اگه نشه تقصیر منه ( البته تا وقتی مامانه زنده بود طرفش اون بود ) ،   نوه های پسریش دارن میان اینجا و لحن صداش طلبکارانه است که لابد چرا من در کنار هواپیمای اونا پرواز نکردم و نشدم بادی گارد هواپیما ، !!؟؟؟   بمن چه که باباشون بلیط عوضی گرفته  و اون ها هم ( تا حالا یک زنگ هم نزده بگه بچّه هام دارن میان ) سر از جای دیگه در آوردند ....بابا ولم کنید من بکسی بدهی ندارم و هر وظیفه ای که داشتم انجام دادم و خسته شدم از پرداخت این همه بدهی ، آنوقت هیچکس هم به من اصلا " بدهی نداره و من با عرض معذرت  ..... هستم و.......... ؟ دارم از سردرد و معده درد میمیرم هیچکس هم نمیگه باقالی بچنده ؟؟  تازه باورشون هم نمیشه که عصر تا حالا چند مدل قرص مسکن خوردم ، روز های اینجا هم که درازه و تموم نمیشه ، خداوند بفریاد این زن و شوهربرسد که در خونه شان زندانی هستند و من حالشون را خوب میفهمم ، اونا هم دارن بدهی 80 میلیون نفر  را پرداخت میکنند و کسی به  اونا آنها بدهکار نیست و انگار آنها هم طلبکاراشون زیاد است ؟؟، همش صحبت ................. سبز است  ولی بنظر میرسه " آفتابه لگن هزار دست و چلو خورش هیچی " کفگیر ها خورده به ته دیگ.... ؟؟؟

1 comment: