Sunday, July 31, 2011

غزلی دیگر از حافظ

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم ؟// لطفها میکنی ،ای خاک درت تاج سرم
دلبرا ، بنده نوازیت که آموخت ؟ بگو // که من این ظن برقیبانِ تو هرگز نبرم
همتم بدرقۀ راه کن ای طایر قدس // که درازست رهِ مقصد و من نوسفرم
ای نسیم سحری بندگیِ من برسان // که فراموش مکن وقتِ دعایِ سحرم
راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از این // می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم
خرّم آن روز کزین مرحله بر بندم بار // وز سرِ کویِ تو پرسند رفیقان خبرم
حافظا ، شاید اگر در طلبِ گوهر وصل // دیده دریا کنم از اشک و درو غوطه ورم
پایۀ نظم بلندست و جهانگیر ، بگو // تا کند پادشهِ بحر دهان پر گهرم
عاطر : بوی عطر دارنده ، بویا و خوشبوی
طایر قدس : پرندۀ بهشتی یا مرغ بهشتی

2 comments:

  1. جَوزا سحر نهاد حمایل برابرم/ یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم
    ساقی بیا که از مدد بخت کارساز / کامی که خواستم ز خدا ، شد میسّرم
    جامی بده که باز بشادیِّ رویِ شاه / پیرانه سر هوای جوانیست در سرم
    راهم مزن بوصف زلال خضر که من / از جام شاه جرغه کشِ حوض کوثرم
    شاها اگر بعرش رسانم سریر فضل / مملوک این جنابم و مسکین این درم
    من جرعه نوش بزمِ تو بودم هزار سال / کی ترکِ آبخورد کند ، طبع خو گرم ......
    عهد الستِ من همه با عشق شاه بود /وز شاهراه عمر بدین عهد بگذرم ......

    ReplyDelete
  2. جَوزا : برج دو پیکر
    حمائل : علاقه و بند شمشیر
    معنی بیت : سحر گاه دو پیکر ( برج جوزا که آن را بشکل مردی با حمائل تصویر میکردند و زیباترین صور فلکی بشمار می آید ) علاقه و بند شمشیر خود را به نشان فرمانبرداری از شانه گشود و پیش من نهاد که بتدۀ زر خرید پادشاهم و برین چاکری قسم یاد میکنم ، در قدیم رسم بوده است که چون امیری بنزد شاه میرفته حمایل و شمشیر را از پیکر باحترام شاه میگشود و بنشان تسلیم و اطاعت در پیش وی می نهاد
    عهد الست : پیمان روز الست

    ReplyDelete