شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
عجبست اگر توانم که گذر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟؟؟
ز محبتت نخواهم گه نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاک باز باشد
به کرشمۀ عنایت نگهی بسوی ما کن
که دعای دردمندان زسر نیاز باشد
سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشــــــد ؟
چه نماز باشد آنرا که تو در خیال باشی ؟؟؟
تو صنم نمی گذاری که مرا نماز باشد
نه چنین حساب کردم چو تو دوست میگرفتم
که ثنا و حمد گوئیم و جفا و ناز باشد
دگرش چو باز بینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشــــــد
قدمی که بر گرفتی به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد
ساعت 5/5 صبح روز شنبه بیست و سوم جولای 2011
صدای اذان صبح از مسجدی در میان دریا و صدای موج با هم آمیخته و مرا با خود و بی خود نمودند
پائیز را با تمام رنگهایش دوست دارم ، یکی از قشنگترین فصول سال است ، خالق رنگها تو را و مخلوق و مخلوقاتت را دوست دارم ، هبه های تو بمن یکی از دیگری کریمانه تر بوده است و من فقیرم و تو بی نیاز و دعای درد مندان زسر نیاز باشد ... تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میخواهم و میطلبم
ReplyDeleteکمکم کن ، تو با منی انیس و مونس و کافی و شافی