سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان ره دریا می کرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کاو به تأیید نظر حلّ معمّا می کرد
دیدمش خرّم و خوشدل قدح باده به دست
وندران آینه صد گونه تماشا می کرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد
گفت آن یار کزو گشت سرِ دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحـــــــا میکرد
گفتمش زلف چو زنجیر بتان از پی چیست
گفت حافظ گله ای از دل شیـــــدا میکــــــرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد ... امشب شب نیمۀ شعبان است و برایم پیامهای صوتی رسید و حال خوشی دارم. روح دکتر محمد محجوب هم قرین رحمت و شاد باد .
ReplyDeleteخرّم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
گر چه دانم که به جائی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دل زخم کش و دیدۀ گریان بروم
نذر کردم گر ازین غم بدر آیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم
به هواداری او ذرّه صفت رقص کنان
تا لب چشمۀ خورشید درخشان بروم
تازیان را غم احوال گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ نبرم ره ز بیابان بیرون
همره کوکبۀ آصف دوران بروم
صحبت با حافظ را با تفأل به کتابم منوّر نمودم ، مـــریـــم آمد : کـــهـــیـعـــص:بدو روایت کاف ، کافــــی
ReplyDeleteهـــ ، هادی
ی ، ولی
ع ، عالم
ص ، صادق الوعد
روایت دوم :
ک ، .....
هـــ، .....
ی ، .....
هـــ ، عطش
ص ، صبــــــر
ک